شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ با اينکه رشته‌اش ادبيات بود، هر روز سري به دانشکده تاريخ مي‌زد. همه دوستانش متوجه اين رفتار او شده‌بودند. اگر يک روز او را نمي‌ديد زلزله‌اي در افکارش رخ مي‌داد؛ اما امروز با روزهاي ديگر متفاوت بود. مي‌خواست حرف بزند. مي‌خواست بگويد که چقدر دوستش دارد. تصميم داشت ديگر براي هميشه خود را از اين آشفتگي نجات دهد. شاخه گلي خريد و مثل هميشه در انتظار نشست. تمام وجودش را استرس فرا‌ گرفته‌بود.
مدام جملاتي را که مي‌خواست بگويد در ذهنش مرور مي‌کرد. چه مي‌خواست بگويد؟ آن همه شوق را در قالب چه کلماتي مي‌خواست بيان کند؟ در همين حال و فکر بود که ناگهان تمام وجودش لرزيد. چه لرزش شيريني بود. بله خودش بود که داشت مي‌آمد. ديگر هيچ کس و هيچ چيزي را جز او نمي‌ديد. آماده شد که تمام راز دلش را بيرون بريزد. يکدفعه چيزي ديد که نمي‌توانست باور کند. يعني نمي‌خواست باور کند.
کنار او، کنار عشقش، شانه به شانه اش شانه يک مرد بود. نه باور کردني نبود. چرا؟ چرا زودتر حرف دلش را نزده بود. در عرض چند ثانيه گل درون دستش خشک شد. دختر و پسر گرم صحبت و خنده از کنارش رد شدند بي‌آنکه بدانند چه به روزش آورده‌اند. نفهميد کي و چگونه از دانشگاه خارج شده‌است. وقتي به خودش آمد روي پل هوايي بود و داشت به شاخه گل نگاه مي کرد. شاخه گل را انداخت و رفت. تصميم گرفت فراموشش کند. تصميم سختي بود.
شايد اگر کمي تنها کمي به شباهت اين خواهر و برادر دقت مي‌کرد هرگز چنين تصميم سختي نمي‌گرفت. :-|
2-از هر دري سخني
رتبه 94
1 برگزیده
1394 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top