با فعال سازي تلفن همراه، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست + در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست ++ در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ 130 ريال از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي اينجا را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود.
همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه : برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي
هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* : عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* : نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* : عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* : آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
+عصر حجر، عصر اطلاعات، عصر ارتباطات، عصر فن آوري، عصر ديجيتال.
همه اينا ثابت ميکنن که پيشرفت بشر هميشه در عصر صورت گرفته و از صبح زود بيدار شدن آدمي به جايي نميرسه.
والـــــــــــــــــــا:D
+عشق واقعي آنجاست که دختر با تمام عصبانيت
با مشت بکوبه روي سينه عشقش
بهش بگه برو تنهام بزار
.
.
.
.
.
.
.
اون هم با مشت چنان بزنه تو دهنش که دندوناش خورد شه:D
+با اينکه رشتهاش ادبيات بود، هر روز سري به دانشکده تاريخ ميزد. همه دوستانش متوجه اين رفتار او شدهبودند. اگر يک روز او را نميديد زلزلهاي در افکارش رخ ميداد؛ اما امروز با روزهاي ديگر متفاوت بود. ميخواست حرف بزند. ميخواست بگويد که چقدر دوستش دارد.
تصميم داشت ديگر براي هميشه خود را از اين آشفتگي نجات دهد. شاخه گلي خريد و مثل هميشه در انتظار نشست. تمام وجودش را استرس فرا گرفتهبود.
مدام جملاتي را که ميخواست بگويد در ذهنش مرور ميکرد. چه ميخواست بگويد؟ آن همه شوق را در قالب چه کلماتي ميخواست بيان کند؟
در همين حال و فکر بود که ناگهان تمام وجودش لرزيد. چه لرزش شيريني بود. بله خودش بود که داشت ميآمد. ديگر هيچ کس و هيچ چيزي را جز او نميديد. آماده شد که تمام راز دلش را بيرون بريزد. يکدفعه چيزي ديد که نميتوانست باور کند. يعني نميخواست باور کند. - 2-از هر دري سخني
کنار او، کنار عشقش، شانه به شانه اش شانه يک مرد بود. نه باور کردني نبود. چرا؟ چرا زودتر حرف دلش را نزده بود. در عرض چند ثانيه گل درون دستش خشک شد. دختر و پسر گرم صحبت و خنده از کنارش رد شدند بيآنکه بدانند چه به روزش آوردهاند. نفهميد کي و چگونه از دانشگاه خارج شدهاست.
وقتي به خودش آمد روي پل هوايي بود و داشت به شاخه گل نگاه مي کرد. شاخه گل را انداخت و رفت. تصميم گرفت فراموشش کند. تصميم سختي بود. - 2-از هر دري سخني
شايد اگر کمي تنها کمي به شباهت اين خواهر و برادر دقت ميکرد هرگز چنين تصميم سختي نميگرفت. :-| - 2-از هر دري سخني